شعر
(اتحاد بختیاری)
به ایران قومی شیرین زبان همه شیردل و اهل بیان
همی نامشان بختیاری بود به تاریخ همی سرشناسی بود
ز افزون هفت و چهاری شدند همه یکدل و اهل کاری شدند
بتاریخ این ایل سخنها شده سخن از صفا و سخایا شده
منم بختیاری منم شیرسنگ چو برزن شوم به میدان جنگ
نژادم از اقوام کهنتر بود سرایم به ایران پهنتر بود
محبت نشانی ز جانم بود شجاعت سراسر بکامم بود
منم قوم پاک به ایران زمین که کردم همه دشمنان را غمین
منم بختیاری منم شیرپاک منم فرزند این آب و خاک
***
اگر از سواران شدم من جدا وگر چون عابدی شدم باخدا
بدان میکشم غم هفت و چهار زاین بود سرنوشت، مرا کرده خوار
همی تفرقه موجب غم شده بلایی به جانم چو ماتم شده
عزیزان فکر دارو کنید همه کینها را پارو کنید
نفاق و منیت برآرید ز دل بکارید محبت بر این آب وگل
دگر وقت آنست که بیدار شوید روانه به صحنه و هوشیار شوید
دگر از منمها دست برکشید همه متحدان برحق شوید
تو ای ایل غیرت بشو متحد که ذلت برآید ازاین منفرد
مرا شود آن روز تسکین درد که جمعی شویم نه تنها و فرد
"رحیمی" همه شعر تو شده رهنمود بگو حرف دل را به نزد شهود
سرودم شعری از بود و نبود مرا عفو یاران شما را دورود
محمدحسین رحیمی پور - آذر 90 دزفول