شعر
ای آسمان آبی قلبم کنون شکسته
ای ابرها بگریید ایلم به غم نشسته
نام و نشان ایلم بار دگر بلغزید
زسوز این جدایی ستون ایل بلرزید
ای کدخدای یاران همصحبت دلیران
حک است نام نیکت بر لوح روزگاران
تقدیم به روح شادروان مشهدی مرادحسین عیسوند زیبایی
7/10/1390
محمدحسین رحیمی پور
یاد یاران
جا دارد که از اموات بزرگمردان، شجاعان و پارسایان طایفه طهماسوند یادی نموده و بر روح پاکشان درود فرستیم و از خلوص نیت با قرائت فاتحه ای روحشان را شاد کنیم
1- محمدحسین فرزند خداکرم
2- طهماسب فرزند گلکی
3- رحم خدا فرزند امامداد
4- خدارحم فرزند حسین جون
5- علی فرزند امامقلی
6-خدارحم فرزند محمدآقا
7- میرزاحسن فرزند کریم
8- غلامعلی فرزند رحیم
9- علی خیری فرزند یوسفعلی
10- بارونی عباسی فرزند صیدمراد
11- کدخدا حسن آقا فرزندحسنقلی
12- راعلی فرزند گگمدی
13- عباس زیبایی فرزند رحم خدا
14- کربلایی خدامراد رحیمی پور فرزند صیدمراد
15- کربلایی کسانی عیسوند زیبایی فرزند احمد
16-شهید رضا عباسی فرزند بارونی
17-شهید محمود عیسوند زیبایی فرزند کسونی
18- شهید رضا خیری فرزند محمود
19- فزکی عیدیان فرزند علی همت
20- غلامرضا عباسی فرزند بارونی
21- یارعلی عیسوند رجبی فرزند علی رحم
22- حسین خون عیسوند رجبی فرزند ممخون
23- سلطان مراد عیسوند زیبایی فرزند حسن آقا
24- پاپی علی عیسوند رجبی فرزند رضاقلی
25- فرهاد زیبایی فرزند عباس
26- رسول خیری فرزند عبدالحسین
27- اکبر حاتمی فرزند میرون
28- مرادحسین عیسوند زیبایی فرزند حسنقلی
شعر
(اتحاد بختیاری)
به ایران قومی شیرین زبان همه شیردل و اهل بیان
همی نامشان بختیاری بود به تاریخ همی سرشناسی بود
ز افزون هفت و چهاری شدند همه یکدل و اهل کاری شدند
بتاریخ این ایل سخنها شده سخن از صفا و سخایا شده
منم بختیاری منم شیرسنگ چو برزن شوم به میدان جنگ
نژادم از اقوام کهنتر بود سرایم به ایران پهنتر بود
محبت نشانی ز جانم بود شجاعت سراسر بکامم بود
منم قوم پاک به ایران زمین که کردم همه دشمنان را غمین
منم بختیاری منم شیرپاک منم فرزند این آب و خاک
***
اگر از سواران شدم من جدا وگر چون عابدی شدم باخدا
بدان میکشم غم هفت و چهار زاین بود سرنوشت، مرا کرده خوار
همی تفرقه موجب غم شده بلایی به جانم چو ماتم شده
عزیزان فکر دارو کنید همه کینها را پارو کنید
نفاق و منیت برآرید ز دل بکارید محبت بر این آب وگل
دگر وقت آنست که بیدار شوید روانه به صحنه و هوشیار شوید
دگر از منمها دست برکشید همه متحدان برحق شوید
تو ای ایل غیرت بشو متحد که ذلت برآید ازاین منفرد
مرا شود آن روز تسکین درد که جمعی شویم نه تنها و فرد
"رحیمی" همه شعر تو شده رهنمود بگو حرف دل را به نزد شهود
سرودم شعری از بود و نبود مرا عفو یاران شما را دورود
محمدحسین رحیمی پور - آذر 90 دزفول